چرا بچهها مدرسه را دوست ندارندو برای تعطیلی آن لحظه شماری می کنند؟
دكترمهرداد ناظری
آیا تا به حال فكر كردهاید كه چرا بچهها مدرسه را دوست ندارند و برای تعطیل شدن آن لحظه شماری میكنند؟
یا چرا موقعی كه روی نیمكتها و صندلی مدارس مینشینند احساس عذاب و درد و رنج میكنند؟ گویا تقویم مورد تایید بچهها با بزرگسالان بسیار متفاوت است. بچهها عاشق رنگ قرمز تقویمها و بهدنبال افزایش روزهای تعطیل هستند. آنها در زمستان هر روز به آسمان خیره میشوند تا شاید برف زمین را سپیدپوش كرده و به رویاهای آنها رنگ واقعیت ببخشد و در فصل بهار با یاد روزهای گرم تابستان روز و شب را سپری میكنند.
بسیاری از ما روز اولی را كه قدم به مدرسه گذاشتیم بهیاد داریم، روزی كه برای بسیاری از كودكان، رنگ غم و اندوه دوری از خانوادهها را داشته است، بچهها در حالی كه پدر و مادرهایشان جلوی در مدرسه ایستاده بودند، به همدیگر دست تكان میدادند و با نگاهی تلخ از هم جدا میشدند. حال اگرچه این درد و رنج مربوط به ورود به مدرسه تا حدی میتواند طبیعی باشد اما آنچه مسئله تلقی میشود این است كه بسیاری از كودكان و نوجوانان حتی تا سالهای پایانی دوره متوسطه تغییری در روحیه و احساسشان نسبت به مدرسه پدید نیامده و جایی در دلشان برای درس و مدرسه و كتاب باز نمیشود.
یك معلم كه حدود 20 سال سابقه تدریس دارد میگوید: هرگز حاضر نیستم، جایم را با دانشآموزان عوض كنم. دوران مدرسه برای من به مانند یك كابوس میماند؛ كابوسی كه هر وقت در خواب میبینم دچار سردرد و ناراحتی، غم و اندوه میشوم. دانشآموزان بعد از پایان دوران متوسطه به سرعت از فضای مدرسه دور میشوند و روزهای كودكی و نوجوانیشان را با شتاب هر چه تمامتر به دست فراموشی میسپارند.
مدرسه برای بسیاری از كودكان تداعیكننده روزهای سخت و بیروح و یك فضای دلسردكننده و پر از استرس و هیجانات روحی نامناسب است. اما واقعا این یك سؤال اساسی است كه چرا بچهها مدرسه را دوست ندارند؟ آیا چون فضای آموزشی آن فضای مناسب و بهینه برای پرورش استعدادهای آنها نیست یا اینكه در ارتباط میان معلمها و دانشآموزان مشكلاتی وجود دارد؟
معلمها معترضانه میگویند: بچهها نسبت به گذشته تنبلتر و تن پرورتر شدهاند و درست درس نمیخوانند و به حرفهای ما گوش نمیدهند و دانشآموزان پاسخ میدهند: مدرسه مكان كسلكننده و بیروحی است كه ما در آنجا احساس شادابی و سرزندگی نمیكنیم. بهنظر میرسد لازم است كه به این سؤال با تامل و ژرف نگری بیشتری پاسخ دهیم.www.zibaweb.com
تناقض در جامعه پذیری بچهها
با رسیدن به سن 7 سالگی به دنیای جدیدی به نام مدرسه وارد میشوند. مدرسه اولین قدم و مرحله پیوند كودك با جامعه است كه نقش اساسی در تكوین روند اجتماعی شدن (socialization) آنها دارد. كودك با ورود به مدرسه، حوزه ارتباطی جدیدی را تجربه میكند كه با دنیای خانوادهای كه در آن به دنیا آمده و سالهای اولیه زندگی خود را در آن گذرانده بسیار متفاوت است.
روانشناسان اجتماعی معتقدند: با توجه به اینكه آموزشهای دوران كودكی عموما آموزشهای نرم و منعطفی است در برابر آموزشهای مدرسهای كه غالبا آموزشهای سخت و غیرقابل انعطاف است، دچار چالش و مشكل میشود. كودكان در مدارس مجبورند بیشتر به گفتههای معلمها گوش داده و از گفتههای آنها اطاعت كنند، در حالی كه كودكان امروز در خانهها با توجه به گسترش فرهنگ فرزندسالاری كمتر در قالبهای اطاعتپذیری و فرهنگ تابعیت هویت میپذیرند. بنابراین شاید اولین عامل اساسی عدمعلاقه دانشآموزان به مدرسه ریشه در تعارض میان این دو مدل متفاوت اجتماعی شدن آنها داشته باشد.
در كشورهایی كه شیوههای آموزش دستوری وجود دارد یعنی معلم در كلاس درس نقش عمده و اساسی ایفا میكند و همه چیز در قالب تكالیف درسی از طریق معلمها به بچهها منتقل میشود، طبیعتا در روحیه دانشآموز احساس سرخوردگی و عدمعلاقه را ایجاد میكند. بهطور كلی این یك خاصیت و ویژگی اساسی روحی هر فرد است كه هر كنش یا عملی كه علایق و عواطف او را تحتتأثیر قرار دهد با آن به مقابله و عكس العمل برمیخیزد، اما چون ترویج روحیه لطافت و مهرورزی، تجربهای است كه نیاز به درونی شدن در فرهنگ آموزش یك كشور دارد، بنابراین به صرف آموزش معلمان و یادآوری این نكته كه مهر و عطوفت را آنها باید در رفتار و كنشهای خود با دانشآموزان سرلوحه خود قرار دهند، نمیتوان نظام آموزشی را از حالت سخت خارج ساخته و به حالت نرم مبدل كرد.
زنگ مدرسه، زنگ شادی
هنوز هم وقتی صدای زنگ مدرسه به صدا درمیآید، این شور و هیجان و شادی است كه در میان بچهها تكثیر میشود. شاید همواره با این سؤال مواجه شده باشید كه چرا وقتی صدای زنگ مدرسه به صدا در میآید و پایان ساعت درس و كلاس اعلام میشود، بچهها با جیغ زدن و فریاد كلاسها را ترك میكنند. اخیرا برای پاسخگویی به این سؤال تحقیقاتی انجام گرفت كه اشاره به آن جالب توجه است. در این آزمایش كه روی 10 مدرسه در شهر تهران انجام گرفت، نتایج به دست آمده نشان داد كه بچهها از فضای نهاد مدرسه بسیار فاصله گرفتهاند و یك شكاف بین نهاد آموزش و دانشآموزان ایجاد شده است.
روند این تحقیق به این صورت دنبال شد كه صدای جیغ زدن بچهها بعد از پایان ساعات درس و نواخته شدن زنگ خروج روی چند CD ضبط شد و مورد تجزیه و تحلیل روانشناختی قرار گرفت. در نهایت نتایج نشان داد كه جیغ و فریاد بچهها سه موضوع اصلی را اعلام میكند.
بچهها میگویند:
الف) ما را رها كنید، ما رهایی را دوست داریم.
ب) ما عاشق طبیعت، كیهان و هستی هستیم و هر چیزی كه بین ما و طبیعت فاصله بیندازد ما آن را نمیپذیریم.
پ) ما نسبت به آموزش در مدارس انتقاد داریم.
تجربه نشان داده كه هر وقت روحیه و احساس درونی دانشآموزان را در اولویت توجههای خود قرار ندهیم و به صدای آنها گوش نكنیم آنها از ما فاصله گرفته و ممكن است در تعامل و برخورد با ما عكس العمل نشان دهند. این موضوع نیز میتواند تا حدی به این اصل مرتبط شود كه بچهها در دوره كودكی به ویژگیهای درونی شخصیتیشان توجه بیشتری شده و این موضوع در نظام آموزش به فراموشی سپرده میشود.
احساس تعلق به مدرسه
در ژاپن توجه به احساس تعلق به مكانی به نام مدرسه زیاد است. یك معلم ژاپنی میگوید: دانشآموزان برای یادگیری به مدرسه نمیآیند. آنها برای دیدار با دوستانشان به مدرسه میآیند، بنابراین من بیشترین تلاش خود را برای كمك به دانشآموزان در پیدا كردن دوست صرف میكنم. وقتی دانشآموزی در یادگیری كند است تلاش میكنم كه او با گروههای مختلفی از دانشآموزان ارتباط دوستانه برقرار كند و از آن لذت ببرد.
بنابراین اگر احساس لذت از محیط را یك اصل اساسی آموزش تلقی كنیم و توجه خود را معطوف به این ویژگی مهم روحی دانشآموزان كنیم، میتوان امیدوار بود كه بچهها به مدرسه علاقه بیشتری پیدا كنند. بچهها به مدرسه میآیند تا با دوستان جدیدی آشنا شده و روح همدلی و همراهی با آنها را پیدا كنند. ما نباید فرصت تجربه پذیری عاطفی كودكان را با روشهای سخت و غیرمنعطف و اولویت بخشی به آموزشهای غیرمانوس، تخریب كنیم. بچهها باید از لحظهای كه وارد مدرسه میشوند، احساس صمیمیت و شور و شوق را نسبت به محیط آموزش داشته باشند. هدف اصلی آموزش و پرورش، ایجاد درك مناسب فرد از خود، توجه به رشد روحی و عاطفی و رشد انسانهایی همنوا با جامعه عشق محور است.
در سالهای اخیر نتایج تحقیقات حاكی از این است كه بچهها در محیط بیرون از مدرسه بهتر میتوانند نكات و مسائل آموزشی را فرا بگیرند. بر همین اساس در ژاپن و آلمان بچهها را به دلایل و بهانههای گوناگون به طبیعت برده و یا در مسافرتهای دسته جمعی به گسترش روحیه عشق ورزی و نزدیكی میان معلمها و دانشآموزان كمك میكنند.
بچهها باید از روزمرگیها رها شوند تا بتوانند حرفها و ایدههای نو داشته باشند. در فضای باز و ایجاد بستر مناسب گفتمانی میان معلم با دانشآموز و دانشآموز با همكلاسیها، نیازها، رویاها و آرزوهای كودكان به بیرون تجلی یافته و عرصهای برای ساختن شهروندانی متفاوت پدید میآید.
از یاد نبریم كه همچنان نظام آموزشی و معلم و اولیای مدرسه نمیتوانند به عقدهها، سرخوردگیها و ناكامیهای شخصیتی دانش آموزان پاسخ مناسبی دهند. در چنین فضایی بچهها، مدرسه را در قلب و روحشان دوست نخواهند داشت و به آن دل نمیدهند. فراموش نكنیم كه ارتباطات گسترده از هر برنامه آموزشی مهمتر است.
داستانی بسیار زیبا و واقعی
در روز اول سال تحصیلى، خانم تامپسون معلّم كلاس پنجم دبستان وارد كلاس شد و پس از صحبت هاى اولیه، مطابق معمول به دانش آموزان گفت كه همه آن ها را به یك اندازه دوست دارد و فرقى بین آنها قائل نیست. البته او دروغ می گفت و چنین چیزى امكان نداشت. مخصوصاً این كه پسر كوچكى در ردیف جلوى كلاس روى صندلى لم داده بود به نام تدى استودارد كه خانم تامپسون چندان دل خوشى از او نداشت. تدى سال قبل نیز دانش آموز همین كلاس بود. همیشه لباس هاى كثیف به تن داشت، با بچه هاى دیگر نمی جوشید و به درسش هم نمی رسید. او واقعاً دانش آموز نامرتبى بود و خانم تامپسون از دست او بسیار ناراضى بود و سرانجام هم به او نمره قبولى نداد و او را رفوزه كرد.
امسال كه دوباره تدى در كلاس پنجم حضور می یافت، خانم تامپسون تصمیم گرفت به پرونده تحصیلى سال هاى قبل او نگاهى بیاندازد تا شاید به علّت درس نخواندن او پی ببرد و بتواند كمكش كند.
معلّم كلاس اول تدى در پرونده اش نوشته بود: تدى دانش آموز باهوش، شاد و با استعدادى است. تكالیفش را خیلى خوب انجام می دهد و رفتار خوبى دارد. "رضایت كامل".
معلّم كلاس دوم او در پرونده اش نوشته بود: تدى دانش آموز فوق العاده اى است. همكلاسیهایش دوستش دارند ولى او به خاطر بیمارى درمان ناپذیر مادرش كه در خانه بسترى است دچار مشكل روحى است.
معلّم كلاس سوم او در پرونده اش نوشته بود: مرگ مادر براى تدى بسیار گران تمام شده است. او تمام تلاشش را براى درس خواندن می كند ولى پدرش به درس و مشق او علاقه اى ندارد. اگر شرایط محیطى او در خانه تغییر نكند او به زودى با مشكل روبرو خواهد شد.
معلّم كلاس چهارم تدى در پرونده اش نوشته بود: تدى درس خواندن را رها كرده و علاقه اى به مدرسه نشان نمی دهد. دوستان زیادى ندارد و گاهى در كلاس خوابش می برد.
خانم تامپسون با مطالعه پرونده هاى تدى به مشكل او پى برد و از این كه دیر به فكر افتاده بود خود را نكوهش كرد. تصادفاً فرداى آن روز، روز معلّم بود و همه دانش آموزان هدایایى براى او آوردند. هدایاى بچه ها همه در كاغذ كادوهاى زیبا و نوارهاى رنگارنگ پیچیده شده بود، بجز هدیه تدى كه داخل یك كاغذ معمولى و به شكل نامناسبى بسته بندى شده بود. خانم تامپسون هدیه ها را سركلاس باز كرد. وقتى بسته تدى را باز كرد یك دستبند كهنه كه چند نگینش افتاده بود و یك شیشه عطر كه سه چهارمش مصرف شده بود در داخل آن بود. این امر باعث خنده بچه هاى كلاس شد امّا خانم تامپسون فوراً خنده بچه ها را قطع كرد و شروع به تعریف از زیبایى دستبند كرد. سپس آن را همانجا به دست كرد و مقدارى از آن عطر را نیز به خود زد. تدى آن روز بعد از تمام شدن ساعت مدرسه مدتى بیرون مدرسه صبر كرد تا خانم تامپسون از مدرسه خارج شد. سپس نزد او رفت و به او گفت: خانم تامپسون، شما امروز بوى مادرم را می دادید.
خانم تامپسون، بعد از خداحافظى از تدى، داخل ماشینش رفت و براى دقایقى طولانى گریه كرد. از آن روز به بعد، او آدم دیگرى شد و در كنار تدریس خواندن، نوشتن، ریاضیات و علوم، به آموزش "زندگی" و "عشق به همنوع" به بچه ها پرداخت و البته توجه ویژه اى نیز به تدى می كرد.
پس از مدتى، ذهن تدى دوباره زنده شد. هر چه خانم تامپسون او را بیشتر تشویق می كرد او هم سریعتر پاسخ می داد. به سرعت او یكى از با هوش ترین بچه هاى كلاس شد و خانم تامپسون با وجودى كه به دروغ گفته بود كه همه را به یك اندازه دوست دارد، امّا حالا تدى محبوبترین دانش آموزش شده بود.
یكسال بعد، خانم تامپسون یادداشتى از تدى دریافت كرد كه در آن نوشته بود شما بهترین معلّمى هستید كه من در عمرم داشته ام.
شش سال بعد، یادداشت دیگرى از تدى به خانم تامپسون رسید. او نوشته بود كه دبیرستان را تمام كرده و شاگرد سوم شده است. و باز هم افزوده بود كه شما همچنان بهترین معلمى هستید كه در تمام عمرم داشته ام.
چهار سال بعد از آن، خانم تامپسون نامه دیگرى دریافت كرد كه در آن تدى نوشته بود با وجودى كه روزگار سختى داشته است امّا دانشكده را رها نكرده و به زودى از دانشگاه با رتبه عالى فارغ التحصیل می شود. باز هم تأكید كرده بود كه خانم تامپسون بهترین معلم دوران زندگیش بوده است.
چهار سال دیگر هم گذشت و باز نامه اى دیگر رسید. این بار تدى توضیح داده بود كه پس از دریافت لیسانس تصمیم گرفته به تحصیل ادامه دهد و این كار را كرده است. باز هم خانم تامپسون را محبوبترین و بهترین معلم دوران عمرش خطاب كرده بود. امّا این بار، نام تدى در پایان نامه كمى طولانی تر شده بود: دكتر تئودور استودارد.
ماجرا هنوز تمام نشده است. بهار آن سال نامه دیگرى رسید. تدى در این نامه گفته بود كه با دخترى آشنا شده و می خواهند با هم ازدواج كنند. او توضیح داده بود كه پدرش چند سال پیش فوت شده و از خانم تامپسون خواهش كرده بود اگر موافقت كند در مراسم عروسى در كلیسا، در محلى كه معمولاً براى نشستن مادر داماد در نظر گرفته می شود بنشیند. خانم تامپسون بدون معطلى پذیرفت و حدس بزنید چكار كرد؟ او دستبند مادر تدى را با همان جاهاى خالى نگین ها به دست كرد و علاوه بر آن، یك شیشه از همان عطرى كه تدى برایش آورده بود خرید و روز عروسى به خودش زد.
تدى وقتى در كلیسا خانم تامپسون را دید او را به گرمى هر چه تمامتر در آغوش فشرد و در گوشش گفت: خانم تامپسون از این كه به من اعتماد كردید از شما متشكرم. به خاطر این كه باعث شدید من احساس كنم كه آدم مهمى هستم از شما متشكرم. و از همه بالاتر به خاطر این كه به من نشان دادید كه می توانم تغییر كنم از شما متشكرم.
خانم تامپسون كه اشك در چشم داشت در گوش او پاسخ داد: تدى، تو اشتباه می كنى. این تو بودى كه به من آموختى كه می توانم تغییر كنم. من قبل از آن روزى كه تو بیرون مدرسه با من صحبت كردى، بلد نبودم چگونه تدریس كنم.
بد نیست بدانید كه تدى استودارد هم اكنون در دانشگاه آیوا یك استاد برجسته پزشكى است و بخش سرطان دانشكده پزشكى این دانشگاه نیز به نام او نامگذارى شده است !
همین امروز گرمابخش قلب یك نفر شوید... وجود فرشته ها را باور داشته باشید
و مطمئن باشید كه محبت شما به خودتان باز خواهد گشت...
منبع : وبلاگ هجران
هوازدگی را با توجه به نوع تغییراتی که در سنگ صورت میگیرد به انواع مکانیکی و شیمیایی تقسیم میکنند.
در هوازدگی مکانیکی هیچ تغییری در ترکیب شیمیایی سنگ صورت نمیگیرد بلکه سنگها تحت تاثیر یک سری از عوامل فیزیکی به قطعات کوچکتر تقسیم میشوند. بر اثر خرد شدن سنگها سطح جانبی قطعات زیادتر شده و در نتیجه برای این عوامل عبارتند از : یخبندان ، انبساط حاصل از برداشته شدن بار فوقانی ، انبساط حرارتی و فعالیت موجودات زنده.
در هوازدگی شیمیایی ساختمان داخلی کانیها بر اثر افزایش یا کاهش عناصر تغییر میکند. در واقع در این نوع هوازدگی ترکیب شیمیایی سنگها تغییر میکند. در هوازدگی شیمیایی آب مهمترین عامل به شمار میرود. ولی لازم به ذکر است که آب خالص غیرفعال بوده و نمیتواند هیچ تغییری در سنگها ایجاد کند. افزایش مقدار کمی از مواد محلول میتواند آب را فعال سازد. اکسیژن و دیاکسید کربن محلول در آب باعث ایجاد تغییرات اساسی در سنگها میشوند.
سرعت هوازدگی سنگها به عوامل زیادی بستگی دارد از جمله این عوامل میتوان به اندازه ذرات کانیهای سازنده سنگ و عوامل آب و هوای محیط را نام برد. هر چقدر اندازه کانی کوچکتر باشد سطح موثر آنها زیادتر بوده و در نتیجه سریعتر تحت تاثیر عوامل هوازدگی ، تجزیه میشوند. جنس کانیهای سازنده سنگ اثر بسیار مهمی در هوازدگی دارد به عنوان مثال سنگهای گرانیتی بسیار مقاوم تر از سنگ مرمر هستند، زیرا مرمر از کلسیت ساخته شده که به آسانی حتی در محلول اسیدی ضعیفی نیز حل میشود.
ترتیب هوازدگی کانیهای سیلیکاته مطابق ترتیب تبلور آنهاست. کانیهایی که زودتر از همه تبلور مینمایند یعنی در درجه حرارت و فشارهای زیادتری بوجود میآیند، نسبت به کانیهایی که بعدا متبلور میشوند در سطح زمین پایداری کمتری دارند. زیرا شرایط تشکیل آنها با شرایط سطح زمین بسیار متفاوت است.
عوامل آب و هوایی ، بویژه رطوبت اهمیت ویژهای در سرعت هوازدگی سنگها دارد. بهترین محیط برای هوازدگی شیمیایی آب و هوای گرم و فراوانی رطوبت است. در نواحی قطبی و در عرضهای جغرافیایی بالا چون برودت هوا ، رطوبت مورد نیاز برای هوازدگی را به صورت یخ در میآورد لذا هوازدگی شیمیایی در این نواحی بیتاثیر است. در نواحی خشک نیز به علت وجود رطوبت کافی هوازدگی شیمیایی نقش نداد.
هوازدگی در ایجاد بعضی از نهشتههای معدنی مهم نقش دارد، زیرا عناصر فلزی پراکنده در سنگ مادر را در یک جا جمع میکند. به چنین نقل و انتقالی غالبا غنی شدگی اطلاق میشود. غنی شدگی به دو طریق انجام میشود. در روش اول هوازدگی شیمیایی به همراه آب نفوذی موادی را که مناسب نیستند از سنگ در حال تجزیه جدا میکنند. لذا این عناصر مطلوبی که تراکم آنها در افق نزدیک سطح زمین کم میباشد به اعماق برده شده و با رسوب مجدد تمرکز آنها افزایش مییابد.
بوکسیت که کانی اصلی آلومینیوم میباشد یکی از کانسارهایی است که به روش غنی شدگی طی فرآیندهای هوازدگی بوجود آمده است. بوکسیت در آب و هوای گرمسیری بارانی همراه با لاتریت تشکیل میشود. وقتی سنگ منشا غنی از آلومینیوم در معرض هوازدگی شدید و طولانی قرار بگیرد بیشتر عناصر اصلی آن نظیر کلسیم و سدیم و سیلیس در نتیجه شستشو از محیط خارج میشود و بر میزان آلومینیوم آن افزاوده میشود. با گذشت زمان خاکی غنی از آلومینیوم به نام بوکسیت حاصل میشود که میتوان از آن آلومینیوم استخراج کرد.
بسیاری از نهشتههای مس و نقره زمانی حاصل شدهاند که فرآیند هوازدگی عناصری را که در کانسار اولیه با عیار پایین پراکنده بودند در یک جا متمرکز کرده است. معمولا چنین غنی شدگی در نهشتههای پیریتدار (FeS) و کانیهای سولفوری معمول انجام میشود. پیریت به دلیل اینکه از نظر شیمیایی به اسید سولفوریک تغییر مییابد، میتواند در آبهای نفوذی فلزات معدنی را حل کند.
با انحلال کانیها مورد نظر فلزات به تدریج از خلال توده کانسار اولیه به سمت پایین مهاجرت میکنند تا سرانجام ته نشین شوند. ته نشینی هنگامی اتفاق میافتد که محلولهای مزبور به منطقه آبدار زیرزمینی نزدیک میشود. در این محل تغییرات شیمیایی ته نشینی عنصر فلزی میشود
فرسایش بادی به دو صورت «روبش یا بادروبی» و «سایش» است. در جاهایی از سطح زمین که پوشیده از ذرات ریز و ناپیوسته و عاری از رطوبت و پوشش گیاهی است، جریان هوا میتواند ذرات را با خود حمل کند. باد بردگی تا رسیدن به سطح ایستابی ادامه مییابد. در جاهایی که زمین از ذرات ریز (لای و ماسه) و درشت (قلوه سنگ و شن) درست شده است، باد بطور انتخابی ذرات ریز را حمل میکند و ذرات درشت به تدریج به صورت پوش ممتدی در میآیند که اصطلاحا «سنگفرش بیابان» نامیده میشود. این پوشش ، از فرسایش بیشتر سطح زمین توسط باد جلوگیری میکند.
هر چه سرعت باد بیشتر باشد ذرات را به ارتفاع زیادتری بلند میکند، به فاصله دورتر میبرد و بالاخره ذرات بزرگتری را حمل میکند. ذرات حمل شده بوسیله باد ، مخصوصا بادهای قوی ، به دو بخش بار بستری و بار معلق تقسیم میشوند. ذراتی که توسط باد حمل میشوند پس از برخورد به موانعی که بر سر راه آنها قرار دارند، موجب سایش سطح آنها میشوند. قطعات و تکه سنگهای پراکنده ، بیرون زدگیها و حتی موانع مصنوعی از قبیل ساختمانها ، دیوارها ، تیرهای برق یا تلفن ممکن است در معرض فرسایش بادی قرار گیرند. سایش معمولا در اثر برخورد ذراتی که نزدیک سطح زمین حرکت میکنند، انجام میگیرد.
512 x 384 - 71k - jpg
ایران با توپوگرافی عمدتاً كوهستانی(شکل 1)، فعالیت زمینساختی و لرزهخیزی زیاد، شرایط متنوع زمینشناسی و اقلیمی، عمده شرایط طبیعی را برای ایجاد طیف وسیعی از زمینلغزشها داراست(شکل 2). زمینلغزش در ایران بعنوان یك بلای طبیعی، سالیانه خسارات جانی و مالی فراوانی به كشور وارد می سازد. اگر برای بلایای طبیعی دیگر احتمال وقوع هر از چندگاهی قائل شویم، پتانسیل وقوع پدیده لغزش در كشور را باید هر لحظه در نظر گرفت. بر اساس یك برآورد اولیه، سالیانه 500 میلیارد ریال خسارت های مالی از طریق زمینلغزش ها بر كشور تحمیل می شود و این در صورتی است كه از بین رفتن منابع طبیعی غیرقابل بازگشت به حساب آورده نشوند(كمك پناه 1373). این پدیده همه ساله در اكثر استان های كشور موجب خسارت های اقتصادی به راهها، خطوط آهن، خطوط انتقال نیرو و ارتباطات، كانال های آبیاری و آبرسانی، تأسیسات معدنی، تأسیسات استخراج، پالایش نفت و گاز، شبكه شریان های حیاتی داخل شهرها، كارخانه ها و مراكز صنعتی، سدها و دریاچه های مصنوعی و طبیعی، جنگل ها و مراتع و منابع طبیعی، مزارع و مناطق مسكونی و روستاها گشته یا آنها را مورد تهدید قرار می دهد. این نوشتار ابتدا به تعریف ناپایداری شیب و واژه شناسی آن پرداخته، سپس ضمن معرفی تاثیر پذیری متقابل زمینلغزش ها با منابع طبیعی و سازه های بشری، به معرفی موردی آنها در پهنه البرز مرکزی می پردازد.
"زمین شناسی پزشکی" علمی است که به بررسی ارتباط بین عوامل زمین شناسی با سلامت انسان ها و جانوران و تأثیر عوامل زیست محیطی بر پراکندگی جغرافیایی بیماری های مرتبط می پردازد.
بنابراین زمین شناسی پزشکی موضوعی گسترده و پیچیده است که برای شناسایی، کاهش یا حل مشکلات موجود نیاز به ارتباط با رشته های مختلف علمی دارد.
فلزات و نافلزات اگر به مقادیر غیرطبیعی وارد بدن شوند منجر به بروز مشکلات قابل توجهی می گردند. گروهی از فلزات برای سلامتی ما سودمند و گروهی دیگر مضر هستند. فعالیت های انسانی (از هر نوع) باعث انتقال فلزات از جایگاه هایشان به مکان هایی می شود که در آینده برای سلامت انسان ها و جانوران مشکلاتی را به وجود خواهند آورند. این مشکلات در مکان هایی که بارندگی های اسیدی روند دسترس پذیری فلزات سنگین (مانند جیوه) و در نتیجه جذب آنها در زنجیره غذایی را تسهیل می کند، تشدید می شوند. به علاوه باران های اسیدی در این مکان ها باعث عدم دسترسی موجودات زنده به برخی از عناصر کم مقدار مانند سلنیم می شوند.
عناصر سمی موجود در خاک و سنگ حاصل واکنش های ژئوشیمیایی طبیعی یا فعالیت های انسانی هستند و معمولا بر سلامتی انسان اثر می گذارند؛ در واقع این عناصر از طریق غذا یا نوشیدنی وارد بدن می شوند. اگرچه در بسیاری از مناطق فقط از غذاهای محلی استفاده می شود ولی جوامع صنعتی مدرن اغلب خواهان غذاهای متنوعی هستند که در مناطق جغرافیایی مختلف تولید می شود. آب آشامیدنی معمولا به طور محلی تأمین می شود و عمدتا متأثر از ژئوشیمی محلی است. ورود بیش از اندازه برخی از ترکیبات غیرآلی به بدن از طریق آب های آشامیدنی باعث بروز مشکلاتی در برخی از کشورها شده است . از بیماری های جهانی مربوط به زمین شناسی پزشکی می توان به گواتر (کمبود ید) و بیماریهای مربوط به فزونی یا کمبود عناصری خاص مانند فلورین یا سلنیم اشاره کرد. بیماریهای قلبی-عروقی مرتبط با سختی آب (متأثر از محیط های جغرافیایی) نیز یکی دیگر از موضوعات زمین شناسی پزشکی است.
بسیاری از سنگ ها دارای سطوح بالای اورانیوم هستند مانند شیل های زاجی، گرانیت های خاص و پگماتیت ها. تنفس یا بلع مقادیر غیر عادی گاز رادیواکتیو رادون که از منابع طبیعی رادیواکتیو در چنین سنگ هایی ایجاد می شود، خطری مهم برای سلامت عموم محسوب می شود. آمار سرطان های ریه ناشی از رادون رو به افزایش است. مطالعات اخیر نشان داده است که نوشیدن آب مملو از رادون خطرات قابل توجهی را برای انسان ها به خصوص گروه های خاص مانند کودکان و افراد سالخورده به وجود می آورد. میزان رادون موجود در آب مستقیما به شرایط جغرافیایی محلی مرتبط می شود.
با توجه به کمبود برخی از عناصر( روی، آهن، ید و …)، بالابودن سطوح رادیواکتییته طبیعی(رادون) در برخی نقاط شمالی کشور، معضلات بهداشتی در دام ها ناشی از کمبود مس در برخی نقاط کشور، وجود آنومالی های ژئوشیمیایی در بسیاری از نقاط کشور و … انجام مطالعات زمین شناسی پزشکی در ایران ضروری به نظر می رسد.
پایگاه ملی داده های علوم زمین کشور با هدف ارتقا این موضوع در میان متخصصین زمین شناسی، پزشکی، بهداشت و عموم مردم، مجموعه مطالعات سامان یافته ای را پیرامون تدوین بانک اطلاعاتی، گردآوری و اطلاع رسانی این موضوع در ایران و سایر نقاط جهان در دست انجام دارد.
| |||
|
كوههای البرز و زاگرس كه عمدهترین رشتهكوههای ایرانند، از نظر جهت و گسترش، عامل تعیینكنندة ریزشهای كشور بشمار می آیند. ریزشهای جوی كه در ارتفاعات مزبور متمركز است و بیشتر بصورت برف می باشند، منبع اصلی آب رودخانهها بوده و سرچشمه رودخانههای مهم كشور را تشكیل می دهند. بدیهی است عامل اصلی ریزشهای جوی، جریان هوایی است كه از غرب و حوضه مدیترانه بسوی فلات ایران حركت می کند و بیشتر رطوبت خود را در برخورد با كوههای زاگرس و البرز از دست میدهد و به ریزش باران و برف در فصلهای پائیز و زمستان می انجامد.
بخشی از این آبها درون شكافهای آهکی كوههای زاگرس نفوذ می کند و چشمهسارهای فراوانی را پدید می آورد و آب رودخانهها را بخصوص در فصل خشك تابستان تأمین می کند. غالباً بارانها و رگبارهایی كه در فصل بهار در كوهپایههای البرز و زاگرس و دیگر كوههای كشور ریزش می کنند، به جاری شدن سیلهای شدید و كوتاهمدت می انجامد و طبیعتا بخشی از آبهای سطحی كشور را نیز تأمین می کنند.
قسمتی از نمك موجود در آب دریا از طریق فعالیت های آتشفشانی زیر آبی وارد آن میشود اما قسمت اعظم این نمك مربوط به فرسایش پوسته زمین یا خاك است. املاح معدنی موجود در خاك در آب باران حل میشود و از طریق رودخانه ها به دریاها حمل میگردد. آنگاه زمانی كه بر اثر تابش نور خورشید قسمتی از آب دریا بخار میشود نمكی كه در آن وجود دارد بر جای باقی میماند و این امر باعث میگردد كه تراكم نمك موجود در آب افزایش یابد. امروزه میزان املاح معدنی موجود در آب دریاهای آزاد جهان 3.5 در صد است كه بیشتر آنرا سدیم كلراید یا همان نمك طعام ﴿NaCl) تشكیل میدهد.
نقش آموزش جغرافیا در توسعه مهارتهای زندگی
دکتر مهدی چوبینه 1386
choobineh@programmer.net
|
|
مقدمه
امروزه علیرغم ایجاد تغییرات عمیق فرهنگی در شیوههای زندگی، بسیاری از افراد در رویارویی با مسائل زندگی فاقد تواناییهای لازم و اساسیاند و همین امر آنان را در مواجهه با مسائل و مشکلات زندگی روزمره و مقتضیات آن آسیبپذیر نموده است. در دهه 90 میلادی جنبش «آموزش برای همه» که در سال 1990 در جامتین ) آغاز شد عمدتاً بر دسترسی به آموزش (علیرغم اهداف دستنیافتنیش) تأکید داشت. بعد از یک دهه فعالیت نتایج نشان داد که میزان بر خورداری از آموزش برای همه ی افراد کافی نیست . در اساسنامه فعالیت داکار ( ) که در سال 2000 تصویب شد و آموزش و پرورش ایران نیز یکی از امضا کنندگان این اساسنامه بود، ضرورت اجرای یک «آموزش کیفی» در یک چشمانداز وسیع از آموزش تأیید شد. ششمین هدف اساسنامه داکار تأکید می کرد: بهبود تمام جنبه های یک آموزش کیفی ، به طوری که همگان از مزیت ان و نیز از نتایج مشخص و قابل اندازه گیری آن به خصوص در زمینههای «سوادآموزی»، «آموزش ریاضی» و «آموزش مهارتهای اساسی زندگی» برخوردار شوند. از این روست که صاحبنظران تعلیم و تربیت بر ضرورت آموزش قانونمداری، مهارتهای زندگی، عدالت اجتماعی تأکید کردند